قصه نارنج و ترنج

شاهزاده‏ی جوان عاشق دختر نارنج و ترنج است. پیرزنی به او می گوید برای رسیدن به دختر نارنج و ترنج باید کفش و عصای آهنی بردارد و آنقدر برود تا کفش آهنی ساییده شود. شاهزاده به گفته ی پیرزن عمل می کند تا به باغی می رسد. نارنج را از درخت می کند و می گریزد. پسر نارنج را نصف می کند و دختر را بیرون می آورد. به دختر می گوید برو بالای درخت تا من بروم کالسکه بیاورم و تو را با خود ببرم اما کنیزی که از چشمه زیر درخت می خواهد آب بردارد، دختر زیبا را می بیند و وقتی سرگذشت او را می شنود او را می کشد اما خون دختر در چشمه می افتد و تبدیل به ماهی می شود. کنیز لباس های دختر را می پوشد. وقتی شاهزاده برمی گردد و او را می بیند بسیار تعجب می کند، ولی مجبور می شود کنیز را با خود ببرد. سرانجام در جشنی، دختر سرگذشت خود را به شاهزاده می گوید و شاهزاده که به حیله کنیز پی برده است او را به دم اسبی می بندد و خود با دختر ازدواج می کند.

گونه کتاب
شماره دسترسی ٢٦٤١ک
پدیدآورندگان همکار
  • تجارتچی, جعفر
  • نعمت اللهی, عباس
ناشر نیل
مکان انتشار تهران
سال انتشار نوشته شده
تعداد صفحه [٢٢] ص
اندازه ٥/٢٢*٥/١٤س.م
پدیدآورندگان [بازنویس] و تصویرگری جعفر تجارتچی؛ رنگ آمیزی عباس نعمت اللهی
موضوع
  • ادبیات تالیف
  • ادبیات عامیانه
  • افسانه پریانی
  • افسانه جادویی
  • افسانه ها و قصه های ایرانی
  • بازنویسی
  • جعفر تجارتچی
  • عباس نعمت اللهی
  • کتاب
  • نیل
گروه سنی (ب)
وضعیت رنگ مصور، نقاشی (رنگی)
بهاء ٥٠ ریال
توضیحات:
Submitted by baharg on