بزی که می خواست به صحرا برود و علف بیاورد، به بچه هایش گفت اگر کسی در زد، اول دستش را ببینید. اگر قرمز بود یعنی منم، مادرتان، آن وقت در را باز کنید. گرگ که حرف های بزی را شنیده بود، دستش را با حنا قرمز کرد و بچه ها را گول زد، شنگول و منگول را برداشت و فرار کرد. بزی که برگشت حبه انگور ماجرا را برای او تعریف کرد. او هم رفت دندان هایش را تیز کرد و به جنگ گرگ رفت و او را کشت و بچه هایش را از خانه ی گرگ بیرون آورد.
کتاب کوچه: متل شنگول و منگول
برچسب:
| گونه | مقاله |
| نویسندگان |
|
| ناشر | کتاب هفته |
| سال تولد | ۱۳۴۰ |
| تاریخ نشر | یکشنبه ٢٢ بهمن ١٣٤٠ |
| زبان انتشار | فارسی |
| شماره صفحه | [١٦٧]-١٦٨ |
| پدیدآورندگان | از نوشته های پراکنده هدایت؛ با همکاری علی بلوکباشی |
| موضوع |
|
توضیحات: