داستان کودکان: جوان بینوا و عفریت و نهنگ جادوگر

عنوانداستان کودکان: جوان بینوا و عفریت و نهنگ جادوگر
گونهمقاله
نویسندگانآفرین,
ناشرترقی
سال تولد۱۳۲۹
تاریخ نشر

دوشنبه ۱۸ دی ۱۳۲۹

شماره

دوره۸ ش۳۲ (۴۱۷)

زبان انتشارفارسی
شماره صفحه۱۴-۲۰
موضوعآفرین, افسانه جادویی, ترقی, مقاله
متن کامل

پیرزنی با پسرخود در کلبه ای زندگی می کند. شبی گرگی به کلبه ی او حمله می کند و پیرزن را می کشد. پسرش غمگین می شود و کنار دریا می نشیند. کوزه ای سفالی پیدا می کند که غولی از آن بیرون می آید و می گوید: اگر آرزویی داری بگو تا برآورده کنم . پسر از او می خواهد گرگ قاتل مادرش را بکشد. غول گرگ را می کشد و با کمک پسر، نهنگی که در دریاست و می خواهد با دختر پادشاه ازدواج کند را از بین می برد. شاه پسر را به قصر خود می برد و پس از مدتی پسر با دختر پادشاه ازدواج می کند.Sneakers Store | Nike Air Max 270