پیرزن تنهایی، پسری به نام نوا دارد. او با رختشویی و کار برای مردم پسر خود را بزرگ می کند. شبی که نوا از پیر و ناتوان شدن مادرش غصهدار است و گریه می کند، ناگهان پیرمردی به نزدش می آید و کیسه ای پول به او می دهد. نوا به جنگل می رود و با خطرهای بسیاری رو به رو می شود. ولی نمی ترسد و برای خوشبختی مادرش همه ی مشکلات را پشت سر می گذارد. پیرمرد دوباره آشکار می شود و به پاس مهربانی ها و دلسوزی های نوا برای مادرش، به او چند شتر با بار جواهر و الماس می دهد.
فرزند با وفا
برچسب:
گونه | مقاله |
نویسندگان |
|
ناشر | ترقی |
سال تولد | ۱۳۲۹ |
تاریخ نشر | دوشنبه ۲۷ آذر ۱۳۲۹ |
شماره | دوره۸ ش۲۹ (۴۱۴) |
زبان انتشار | فارسی |
شماره صفحه | ۱۴ |
وضعیت رنگ | مصور، نقاشی (سیاه و سفید) |
موضوع |
|
توضیحات: