ماشا برای کندن قارچ به جنگل رفت، اما آنجا گم شد و به خانه ی یک خرس رسید. خرس او را وادار کرد برایش کارکند. مدت ها گذشت و ماشا درخانه ی خرس ماند. روزی فکری کرد و به خرس گفت پیراشکیهایی را که پخته برای پدربزرگ و مادر بزرگش ببرد. خرس قبول کرد. ماشا طوری که خرس نفهمد در جعبه ی پیراشکی ها پنهان شد. خرس جعبه را برداشت. و به طرف روستا رفت. خانه ی پدربزرگ و مادربزرگ ماشا را پیدا کرد، اما سگ ها او را دیدند و پارس کردند. خرس هم از ترس پیراشکیهارا گذاشت و فرارکرد و ماشا از جعبه بیرون آمد.
ماشا و خرس
| گونه | کتاب |
| شماره دسترسی | ٣٢٢٦ک |
| پدیدآورندگان |
|
| پدیدآورندگان همکار |
|
| ناشر | پروگرس |
| مکان انتشار | بی جا |
| سال انتشار | نوشته شده |
| تعداد صفحه | [١٢]ص |
| اندازه | ٢٢*٢٨ س.م |
| موضوع |
|
| گروه سنی | (الف، ب) |
| وضعیت رنگ | مصور ، نقاشی (رنگی) |
توضیحات:
ثبت نام های ماشا و خرس
| شناسه | نام سرگروه | شماره سرگروه | واتساپ | تعداد همراهان | قیمت | تاریخ | عملیات | |
|---|---|---|---|---|---|---|---|---|
| هیچ ثبت نامی یافت نشد. | ||||||||