ماشا و خرس

ماشا برای کندن قارچ به جنگل رفت، اما آنجا گم شد و به خانه ی یک خرس رسید. خرس او را وادار کرد برایش کارکند. مدت ها گذشت و ماشا درخانه ی خرس ماند. روزی فکری کرد و به خرس گفت پیراشکی‏هایی را که پخته برای پدربزرگ و مادر بزرگش ببرد. خرس قبول کرد. ماشا طوری که خرس نفهمد در جعبه ی پیراشکی ها پنهان شد. خرس جعبه را برداشت. و به طرف روستا رفت. خانه ی پدربزرگ و مادربزرگ ماشا را پیدا کرد، اما سگ ها او را دیدند و پارس کردند. خرس هم از ترس پیراشکی‏هارا گذاشت و فرارکرد و ماشا از جعبه بیرون آمد.

گونه کتاب
شماره دسترسی ٣٢٢٦ک
پدیدآورندگان
  • بولاتوف, م
  • م. بولاتوف؛ نقاشی از راچیف؛ ترجمه از حبیب ف
پدیدآورندگان همکار
  • راچیف,
  • فروغیان, حبیب
ناشر پروگرس
مکان انتشار بی جا
سال انتشار نوشته شده
تعداد صفحه [١٢]ص
اندازه ٢٢*٢٨ س.م
موضوع
  • ادبیات ترجمه
  • افسانه ها و قصه های روسی
  • پروگرس
  • حبیب ف
  • راچیف
  • کتاب
  • م بولاتوف
  • م. بولاتوف
گروه سنی (الف، ب)
وضعیت رنگ مصور ، نقاشی (رنگی)
توضیحات:

ثبت نام های ماشا و خرس

شناسه نام سرگروه شماره سرگروه واتساپ تعداد همراهان قیمت تاریخ عملیات
هیچ ثبت نامی یافت نشد.