در روزهای آخر سال برف و سرما شدید شده بود. پیرمردی در روی برف ها نشسته بود. او زمستان بود و نگهبان شاهزاده بهار. بعد از چند هفته لک لک ها آمدند در حالی که بر پشت آن ها دو کودک، یک دختر و یک پسر نشسته بودند. آن ها کودکان بهار بودند و با آمدنشان همه جا را سرسبز کردند. بعد از مدتی آن دو کودگ جوان شدند و عروس و داماد بهار نامیده شدند. با گرم شدن هوا زن و مرد تابستان دیده می شدند و در طبیعت گردش می کردند. تابستان دست هایش را لرزاند و همه جا زرد شد. زن تابستان دیگر ملکه س سال شده بود. او از هوای سرد و مه آلود خسته بود. روزی بر روی برگ های زرد دراز کشیده بود که تند بادی وزید. وقتی باد آرام گرفت دیگر ملکه سال آن جا نبود. فرمانروای سال موهایش سفید شده بود و منتظر کودکان بهار بود. تا سرانجام کودکان بهار آمدند و فرمانروای سال یا همان پیرمرد زمستان ناپدید شد.
سرگذشت سال
برچسب:
| گونه | مقاله |
| نویسندگان |
|
| تاریخ تولد - وفات | ۱۸۰۵-۱۸۷۵ |
| ناشر | پیك دانش آموز |
| سال تولد | ۱۳۵۶ |
| تاریخ نشر | نیمه دوم اسفند ماه ۱۳۵۶ |
| شماره | دوره ۱۴ ش ۱۱ |
| زبان انتشار | فارسی |
| شماره صفحه | ۲۰-۲۵ |
| وضعیت رنگ | مصور، نقاشی (رنگی) |
| پدیدآورندگان | ترجمه فتانه شفیعی |
| موضوع |
|
توضیحات:
ثبت نام های سرگذشت سال
| شناسه | نام سرگروه | شماره سرگروه | واتساپ | تعداد همراهان | قیمت | تاریخ | عملیات | |
|---|---|---|---|---|---|---|---|---|
| هیچ ثبت نامی یافت نشد. | ||||||||