هر روز که آفتاب غروب میکند، خرگوش و خروس و پسرک غمگین میشوند. پسر همیشه خواب میبیند که بزرگ شده و از کوه بالا رفته و میتواند خورشید را بگیرد و به خانه ببرد. یک روز صبح زود پسر از خانه بیرون میرود و خروس و خرگوش هم به دنبال او راهی میشوند. انها پس از پیمودن راه خسته میشوند و در دشتی سبز مینشینند. پسر از لای انگشتهای دستش که به روی چشم گذاشته، خورشید را میبیند و هفت رنگ آفتاب را نگاه میکند. پسر با آفتاب حرف میزند. آفتاب صدای او را میشنود و به او میگوید: "من همه جا هستم". خرگوش که حرف های او را شنیده است، این حرف ها را برای خروس بازگو میکند. خروس نیز بر سر کوه میرود و با صدای بلند به همه پرندهها خبر میدهد که پسر با آفتاب حرف زده است.هنگامی که پسر بزرگ میشود، حرف همه پرندهها، درختها، سنگها و اب ها و آدم ها را با زبان شعر مینویسد.
شاعر و آفتاب
برچسب:
| گونه | کتاب |
| شماره دسترسی | ۱۸۹۳ک |
| پدیدآورندگان |
|
| تاریخ تولد - وفات | ۱۳۱۸-۱۳۷۷ |
| پدیدآورندگان همکار |
|
| ناشر | کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان |
| مکان انتشار | تهران |
| سال انتشار | ۱۳۵۲ |
| تعداد صفحه | ۲۴ص |
| اندازه | ۲۴.۸*۲۵.۵س.م |
| موضوع |
|
| گروه سنی | (ب) |
| وضعیت رنگ | مصور، نقاشی (رنگی) |
| بهاء | ۲۴ریال شمیز، ۵۰ریال اعلا |
| نوبت چاپ | چاپ اول ۱۳۴۸. چاپ دوم ۱۳۵۲ |
توضیحات:
ثبت نام های شاعر و آفتاب
| شناسه | نام سرگروه | شماره سرگروه | واتساپ | تعداد همراهان | قیمت | تاریخ | عملیات | |
|---|---|---|---|---|---|---|---|---|
| هیچ ثبت نامی یافت نشد. | ||||||||