شهر ماران

خارکن در بیابان ماری سیاه می بیند، می ترسد و می خواهد فرار کند. اما مار به او می گوید که او مار نیست و از شهر ماران آمده است. پس سرگذشت شهر ماران را که شهری هفت دروازده بوده است. برای خارکن تعریف می کند و می گوید که کودکان شهر از مارها نان قندی و اسباب بازی می گیرند و راه ورودشان را به شهر باز می کنند. مارها در هر خانه و پستویی راه می یابند و با در اختیار گرفتن منبع آب ها مردم را به جان هم می اندازند و به آن ها پوست مار می پوشانند. امروز شهر آن ها شهر ماران شده است. اما مار سیاه که دختری زیباست طلسم از بین بردن مارها را بلد است. خارکن و دختر با کمک هم مارها را از بین می برند و با هم ازدواج می کنند.

گونه کتاب
شماره دسترسی ٣٥٠٠ک
پدیدآورندگان
  • پور, فریدون هدا
  • نوشته ی فریدون هدایت پور؛ نقاشی فرشید مثقالی
پدیدآورندگان همکار
  • مثقالی, فرشید
ناشر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
مکان انتشار تهران
سال انتشار ۱۳۵۳
تعداد صفحه ٢٢ ص
اندازه ٥/٢٤*٥/٢٤ س.م
موضوع
  • ادبیات تالیف
  • داستان استعارى و تمثیلى
  • داستان استعارى و تمثيلى
  • فرشید مثقالی
  • فریدون هدایت پور
  • کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
  • کتاب
گروه سنی (ج)
وضعیت رنگ مصور، نقاشی (رنگی)
بهاء ٤٠ ريال شميز و ۶۵ ريال اعلا
نوبت چاپ چاپ دوم: ١٣٥٣
توضیحات:

ثبت نام های شهر ماران

شناسه نام سرگروه شماره سرگروه واتساپ تعداد همراهان قیمت تاریخ عملیات
هیچ ثبت نامی یافت نشد.