خانه

از مدرسه به خانه رفتم. از اینکه معلم از من درس نپرسیده بود خوشحال بودم. وقتى به خانه رسیدم دیدم اتاق بدون فرش است. وقتى خوب نگاه کردم، دیدم از رادیو و چرخ خیاطى مادرم هم خبرى نیست. گفتم نکند دزد آمده است، اما وقتى مادرم رسید، دیدم خوشحال است. فهمیدم که با پول آنها زمینى در شاه‏عبدالعظیم خریده‏ است. بالاخره با هر بدبختى بود کم‏کم ساخت خانه را تمام کردیم ولى این خوشحالى خیلی زود از بین رفت. شهردارى خانه هایمان را خراب کرد، چون در خارج از محدوده ساخته‏ بودیم. پدرم را هم کتک مفصلى زدند.

گونه کتاب
شماره دسترسی ٢٨٠٣ک
پدیدآورندگان
  • پویا, م
  • نوشته ی م. پویا
ناشر رها، صدا
مکان انتشار تهران
سال انتشار ۱۳۵۷
تعداد صفحه ٤٤ص
اندازه ٥/١٤*٥/٢١ س.م
موضوع
  • ادبیات تالیف
  • داستان اجتماعی
  • داستان فارسی
  • کتاب
  • م. پویا
  • ی م. پویا
گروه سنی (ج، د)
عنوان کوتاه ادبیات نوجوانان: برای کودکان و نوجوانان
نوبت چاپ چاپ اول: ١٣٥٧
توضیحات:
Submitted by farzant on