پیرزنی پسری دارد که چون کچل است به او کچل خان می گویند. روزی فالگیری به پیرزن می گوید: پس از مرگ تو پسرت به پادشاهی می رسد و به مردم ستم می کند وسرانجام به خواری می میرد. پس از مرگ پیرزن و پادشاه شهر بزرگان جمع می شوند و بازی را به هوا پرتاب می کنند و می گویند باز بر سر هرکس نشست، او پادشاه است. باز ۳ بار بر سر کچل خان می نشیند. سرانجام کچل خان پادشاه می شود. شیطان به فریب کچل خان می پردازد و او را وامی دارد که به مردم ستم کند. سرانجام هم او را به بهانه ی شکار به داخل آتشفشان می اندازد و او را می کشد.
داستان کودکان: کچل خان
برچسب:
| گونه | مقاله |
| نویسندگان |
|
| ناشر | ترقی |
| سال تولد | ۱۳۳۰ |
| تاریخ نشر | دوشنبه ۶ آبان ۱۳۳۰ |
| شماره | دوره۹ ش۲۲ (۴۵۹) |
| زبان انتشار | فارسی |
| شماره صفحه | ۱۴ |
| وضعیت رنگ | مصور، نقاشی (سیاه و سفید) |
| موضوع |
|
توضیحات:
ثبت نام های داستان کودکان: کچل خان
| شناسه | نام سرگروه | شماره سرگروه | واتساپ | تعداد همراهان | قیمت | تاریخ | عملیات | |
|---|---|---|---|---|---|---|---|---|
| هیچ ثبت نامی یافت نشد. | ||||||||