کشاورزی، دو پسر به نام های خسرو و فیروز دارد و پیش از مرگش اموالش را میان آن دو تقسیم می کند. فیروز خوشبخت است و کار و زندگی اش رونق دارد. ولی خسرو نه. به همین سبب روزی تصمیم می گیرد بر ضد برادرش توطئه کند ولی به موجودی برمی خورد که خود را بخت فیروز می نامد. او به خسرو می گوید بخت خود را پیدا و بیدار کند تا او هم خوشبخت شود. خسرو در راه به یک شیر پرخور ومردی که طلای بسیار دارد و پادشاهی غمگین بر می خورد که هرکدام از خسرو می خواهند راه حل مشکشان را از بختش بپرسد. بالاخره خسرو بختش را پیدا می کند و به سوی خانه اش باز می گردد. در راه پادشاه به او پیشنهاد پادشاهی می دهد و مردی که طلای بسیار دارد، می خواهد طلاهایش را به او بدهد ولی خسرو طمع می کند و هیچ کدام را برای رسیدن به خوشبختی نمی پذیرد. به شیر می رسد و ماجرایش را بازگو می کند و درمان پرخوری او را خوردن مرد احمقی می داند. شیر هم خسرو را به دلیل حماقتش می خورد.
داستان کودکان: بخت خفته
| گونه | مقاله |
| نویسندگان |
|
| ناشر | ترقی |
| سال تولد | ۱۳۲۸ |
| تاریخ نشر | دوشنبه ۷ آذر ۱۳۲۸ |
| شماره | دوره۷ ش۲۶ (۳۵۹) |
| زبان انتشار | فارسی |
| شماره صفحه | ۱۳، ۱۵ |
| وضعیت رنگ | مصور، نقاشی (سیاه و سفید) |
| موضوع |
|
توضیحات:
ثبت نام های داستان کودکان: بخت خفته
| شناسه | نام سرگروه | شماره سرگروه | واتساپ | تعداد همراهان | قیمت | تاریخ | عملیات | |
|---|---|---|---|---|---|---|---|---|
| هیچ ثبت نامی یافت نشد. | ||||||||