پسر گوژپشتی در خانواده ی خود پذیرفته نمیشود، به مدرسه میرود ولی در مدرسه نیز به خاطر قیافه و گوژ پشتش مشکل دارد. او با ورود به دبیرستان از اعضای خانوادهاش جدا میشود و فقط از آنها پول توجیبی میگیرد. پس از مدتی شروع به کار میکند و چون استعداد شعر گویی دارد، شعرهایی مینویسد و با نام مستعار به چاپ میرساند. روزی که قرار است برای نوشتن در صفحه ی ادبی یک روزنامه قرارداد ببندد، از دوستش که نقاش است میخواهد به جای او با روزنامه قرارداد ببندد. مرد نقاش تابلویی از گوژپشت کشیده است که او را در قفس نشان میدهد. به باور او روح گوژپشت در قفس جسمش اسیر است و در پشت قیافه ی او روح زیبایی وجود دارد که از چشمهای گوژپشت بر او نمایان شده است. سال ها بعد وقتی نقاش میمیرد، گوژپشت احساس میکند خودش هم مرده است.
مردی در قفس
برچسب:
| گونه | کتاب |
| شماره دسترسی | ١٩٤٩ک |
| پدیدآورندگان |
|
| تاریخ تولد - وفات | ١٣١٦- |
| ناشر | سازمان مطبوعاتی گلستان |
| مکان انتشار | تهران |
| سال انتشار | ۱۳۳۹ |
| تعداد صفحه | ٨٠ص |
| اندازه | ١٥*٢٠ س.م |
| موضوع |
|
| گروه سنی | (د، ه) |
توضیحات:
ثبت نام های مردی در قفس
| شناسه | نام سرگروه | شماره سرگروه | واتساپ | تعداد همراهان | قیمت | تاریخ | عملیات | |
|---|---|---|---|---|---|---|---|---|
| هیچ ثبت نامی یافت نشد. | ||||||||