موش و قورباغه ای در کنار دریاچه ای زندگی می کردند و با هم دوست بودند. روزی موش، قورباغه را به خانه ی خودش برد. بعد از آن قورباغه هم از موش خواست تا به خانه ی او که در دریاچه بود، برود. ولی موش که شنا بلد نبود ، نمی خواست برود. .قورباغه پای موش را به پای خودش بست و به شنا در داخل دریاچه پرداخت. به فریادهای موش هم توجهی نکرد. عقابی که ماجرا را می دید، آمد و موش را بلند کرد و قورباغه هم که پایش به پای موش بسته شده بود از زمین بلند شد و در هوا آویزان ماند. قورباغه شروع به داد و فریاد و کمک خواستن کرد. پس از مدتی عقاب آن ها را به زمین گذاشت و به قورباغه گفت که از این به بعد با دیگران رفتاری کند که دوست دارد با او همان رفتار را بکنند.
داستان موش و قورباغه و عقاب
برچسب:
| گونه | مقاله |
| نویسندگان |
|
| ناشر | کیهان بچه ها |
| سال تولد | ۱۳۴۱ |
| تاریخ نشر | یکشنبه ٢٥ شهریور ١٣٤١ |
| شماره | س ٦ ش ٢٩٢ ( یکشنبه ١١ شهریور ١٣٤١): پشت جلد؛ ش ٢٩٣ ( یکشنبه ١٨ شهریور ١٣٤١): پشت جلد؛ ش ٢٩٤ |
| زبان انتشار | فارسی |
| شماره صفحه | پشت جلد |
| وضعیت رنگ | کمیک استریپ (رنگی) |
| پدیدآورندگان | ترجمه: پرویز بدیعی |
| موضوع |
|
توضیحات:
ثبت نام های داستان موش و قورباغه و عقاب
| شناسه | نام سرگروه | شماره سرگروه | واتساپ | تعداد همراهان | قیمت | تاریخ | عملیات | |
|---|---|---|---|---|---|---|---|---|
| هیچ ثبت نامی یافت نشد. | ||||||||