داستان : مجید دفتر خاطراتش را ورق می زند: طبل

مجید خیلی دوست داشت یک طبل داشته باشد و طبل بزند. دلش می خواست دست کم بتواند طبل همسایه شان، محمود آقا را از نزدیک دست بزند و با چوب هایش صدای آن را دربیاورد. روزی که در خانه ی محمود آقا باز بود، مجید آهسته داخل خانه رفت و وارد اتاقک کوچکی که طبل در آن بود شد و با انگشت هایش کمی روی طبل زد. بعد از چند دقیقه زن محمود آقا آمد و چون فکر کرد مرغ و خروس ها به اتاقک رفته اند و صدای طبل را درآورده اند، در را قفل کرد و رفت. مجید هم آن جا زندانی شد. چند ساعت بعد او خسته شد و تصمیم گرفت با صدای بلند طبل بزند و لذت ببرد و بعد از آن هم بقیه بیایند در را باز کنند و نجاتش بدهند. با این کار او همه ترسیدند ، چون فکر می کردند کسی پیش طبل نیست تا آن را بزند. بالاخره مجید آنقدر داد زد و کمک خواست تا در را به رویش باز کردند

گونه مقاله
نویسندگان
  • مرادی کرمانی, هوشنگ
  • لیونی,
تاریخ تولد - وفات ۱۳۲۳-
ناشر پيک نوجوانان
سال تولد ۱۳۵۷
تاریخ نشر سال تحصيلي ۱۳۵۷-۱۳۵۸
شماره دوره ۷ ش ۳
زبان انتشار فارسی
شماره صفحه ۱۶-۲۰
وضعیت رنگ مصور، نقاشي (رنگي)
پدیدآورندگان تصويرگر: ليوني
موضوع
  • ادبيات تاليف
  • پیک نوجوان
  • ليوني
  • مرادي کرماني، هوشنگ
  • مقاله
توضیحات:
Submitted by farzant on