داستان عامیانه: داستان فرخ و فرخنده بانو

فرخ پسر مرد ثروتمندی بود. پدر فرخ برای او دکانی خرید تا او در آن دکان جواهر فروشی کند. روزی دختر پادشاه که فرخنده بانو نام داشت، فرخ دید و هر دو عاشق هم شدند. دختر به بهانه ای به دکان فرخ آمد و هر دو از عشق به یکدیگر گفتند. فرخنده بانو نشانه هایی از خود به پسر داد و رفت. فرخ با کمک مادرش فهمید که او دختر پادشاه است. به سراغ او رفت ولی بر سر راهشان مشکلاتی پیش آمد تا بالاخره با کمک مادر فرخ و خود فرخنده بانو ، فرخ و فرخنده بانو به هم رسیدند.

گونه مقاله
شماره دسترسی ٥١٤٥
نویسندگان
  • محجوب, محمد جعفر
ناشر کتاب هفته
سال تولد ۱۳۴۲
تاریخ نشر ٣ شهریور ١٣٤٢
زبان انتشار فارسی
شماره صفحه ٨٥-٩٦
پدیدآورندگان باهتمام: محمد جعفر محجوب
موضوع
  • ادبیات عامیانه
  • فرخ و فرخنده بانو، قصه
  • کتاب هفته
  • محمد جعفر محجوب
  • مقاله
توضیحات:
Submitted by farzant on