بن، پسرک انگلیسی مادرش را از دست داده است و با عمه و برادر و خواهرش زندگی می کند. او به لندن نزد پدرش می رود تا با همسر جدید پدر آشنا شود. روزی برای برداشتن توپش به باغ همسایه می رود و با پسرکی افریقایی به نام توماس آشنا می شود. پدر توماس، نخست وزیر کشور افریقایی تیگا بوده است که پس از کودتایی در کشورش، به انگلستان گریخته و در جایی پنهان شده است. عمو و دایی توماس از پسرک سخت مراقبت می کنند تا دشمنان پدرش او را به گروگان نگیرند. بن و توماس با هم دوست می شوند. و توماس بن را با لیل که دخترکی فقیر و تنگدستی است و مادرش در بیمارستان به سر می برد، آشنا می کند. بن به طور تصادفی پی می برد که دایی توماس به پدر او خیانت کرده است و می خواهد توماس را به دشمنان بسپارد و خود در حکومت تیگا شریک شود. بن ، توماس و لیل از لندن می گریزند و به شهر محل زندگی بن می روند. اما دایی توماس رد آنها را می گیرد و پیدایشان می کند. در اداره ی پلیس با کمک پدر و عمه ی بن و پدر توماس همه چیز روشن می شود. دایی توماس از انگلستان خارج می شود. مادر لیل که از بیمارستان مرخص شده است، در خانه ی عمه ی بن دوره ی نقاهت خود را می گذراند، توماس و پدرش هم به کشورشان که دوباره آرام شده است، بر می گردند.