پادشاه پیری تربیت فرزند خود را به وزیرش سپرده است. وزیر سختگیر است. به همین سبب شاهزاده از او کینه به دل می گیرد و وقتی به تاج و تخت می رسد به فکر انتقام می افتد و دستور می دهد پسر وزیر را داخل گونی ای از پنبه بگذارند و به بالای کوه بفرستند تا طلا و جواهر با خودش بیاورد. پسر وزیر به بالای کوه می افتد اما به سلامت از گونی خارج می شود. به دره ای می رود و زیر درخت سیبی می نشیند و از میوه ی آن می خورد. در همین حال پادشاهی با دخترش از آنجا عبور می کنند و پسر را زیر درخت مقدس سیب می بینند. مهمان خود می کنند. پسر وزیر با دختر پادشاه ازدواج می کند با طلا و جواهرات بسیار به شهر خودش بازمی گردد.
داستان کودکان: دره طلا و جواهر
| گونه | مقاله |
| نویسندگان |
|
| ناشر | ترقی |
| سال تولد | ۱۳۳۰ |
| تاریخ نشر | دوشنبه ۳ تیر ۱۳۳۰ |
| شماره | دوره۹ ش۴ (۴۴۱) |
| زبان انتشار | فارسی |
| شماره صفحه | ۱۴-۲۱ |
| وضعیت رنگ | مصور، نقاشی (سیاه و سفید) |
| موضوع |
|
توضیحات:
ثبت نام های داستان کودکان: دره طلا و جواهر
| شناسه | نام سرگروه | شماره سرگروه | واتساپ | تعداد همراهان | قیمت | تاریخ | عملیات | |
|---|---|---|---|---|---|---|---|---|
| هیچ ثبت نامی یافت نشد. | ||||||||