تاجری به نام عبدالله ۸۰ شتر دارد و در بغداد زندگی می کند. روزی دزدان قافلهاش را می زنند و شترانش را می دزدند. عبدالله با درویشی آشنا می شود که او را صاحب گنجی بزرگ می کند. اما او طمع می کند و صندوقچه ی کوچک درویش را می خواهد. در این صندوق مایعی سحرآمیز هست که اگر به چشم چپ بزنند، تمام گنج های دنیا را می بینند و اگر به چشم راست بزنند، از هر دو چشم نابینا میشوند. عبدالله از آن مایع به هر دو چشم خود می زند و نابینا می شود. روزی برای گرفتن تکه نانی در خانه ی همان درویش را می زند. دختر درویش در را به رویش باز می کند. تاجر داستان زندگی خود را برای او می گوید. دختر نیز از پدرش می خواهد تاجر را ببخشد و بیناییش را بازگرداند. سپس آن دو با هم ازدواج می کنند.
عاقبت طمع
| گونه | مقاله |
| نویسندگان |
|
| ناشر | ترقی |
| سال تولد | ۱۳۲۵ |
| تاریخ نشر | دوشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۲۵ |
| شماره | دوره۵ ش۳۸ (۲۱۴) |
| زبان انتشار | فارسی |
| شماره صفحه | ۱۱ |
| وضعیت رنگ | مصور، نقاشی (سیاه و سفید) |
| پدیدآورندگان | مترجم محسن فارسی |
| موضوع |
|
توضیحات:
ثبت نام های عاقبت طمع
| شناسه | نام سرگروه | شماره سرگروه | واتساپ | تعداد همراهان | قیمت | تاریخ | عملیات | |
|---|---|---|---|---|---|---|---|---|
| هیچ ثبت نامی یافت نشد. | ||||||||