مانى با غلام خود لیبای، نزد عمویش به دیر منسا میرود. در راه، مانی، دخترى به نام زهیدا را از دست دزدان نجات میدهد. رئیس دزدان که عاشق زهیداست و نتوانسته زهیدا را به ازدواج با خود راضی کند، او را میدزد. زهیدا و مانی که عاشق هم شده اند، پس از مدت ها به هم میرسند. عموی مانی به او پیشنهاد میکند که برای آموختن نقاشی به چین سفر کند. مانی به ناچار از زهیدا جدا میشود . در راه چین خدایان بسیاری را میبیند و با کمک آن ها معرفت مىآموزد و سرانجام به زهیدا میرسد.
داستان مانی نقاش
| گونه | کتاب |
| شماره دسترسی | ٤٦١٧ک |
| تاریخ تولد - وفات | ١٢٧٣-١٣٥٢ |
| پدیدآورندگان همکار |
|
| ناشر | مطبعه شوروی، مروج کتابچی و کتابخانه خیام |
| مکان انتشار | بی جا |
| سال انتشار | ۱۳۰۵ |
| تعداد صفحه | ج |
| اندازه | ٢٣*١٥س.م |
| پدیدآورندگان | تصنیف صنعتی زاده کرمانی |
| موضوع |
|
| گروه سنی | (ه) |
| وضعیت رنگ | مصور ، نقاشی (سياه و سفيد) |
توضیحات:
ثبت نام های داستان مانی نقاش
| شناسه | نام سرگروه | شماره سرگروه | واتساپ | تعداد همراهان | قیمت | تاریخ | عملیات | |
|---|---|---|---|---|---|---|---|---|
| هیچ ثبت نامی یافت نشد. | ||||||||