ملانصرالدین با کارهایش مردم را می خنداند و سرگرم می کند. در یک روز که برای فروش انار به بازار رفته است، از همان اول صبح در بازار سبب خنده ی مردم می شود، زیرا هر وقت می خواهد بگوید انار دارم، خرش نیز عرعر می کند. سرانجام به خرش می گوید: یا تو انار بفروش یا من. بعد برای حل اختلاف خود با مردی که او را کتک زده است، پیش قاضی می رود. اما قاضی جانب ضارب را می گیرد و او را به بهانه ی آوردن پنج سکه که باید به ملا بدهد، از معرکه خارج می کند. ملا به نیرنگ قاضی پی می برد، محکم به پشت او می زند و می گوید: تو به جای من پول را از ضارب بگیر. به همین ترتیب تا شب که به خانه بر می گردد کارهای خنده دار و مضحک انجام می دهد.
یک روز با ملانصرالدین
برچسب:
| گونه | کتاب |
| شماره دسترسی | ٣٢٥٣ک |
| پدیدآورندگان |
|
| تاریخ تولد - وفات | ١٣٠٤- |
| پدیدآورندگان همکار |
|
| ناشر | وزارت آموزش و پرورش مرکز تهیه خواندنیهای نوسوادان، فرانکلین |
| مکان انتشار | تهران |
| سال انتشار | ۱۳۴۵ |
| تعداد صفحه | ۲۸ص |
| اندازه | ١٤*٢١س.م |
| موضوع |
|
| گروه سنی | (ب، ج) |
| وضعیت رنگ | مصور، نقاشی (رنگی و سیاه و سفید) |
| بهاء | ٥ ریال |
| عنوان کوتاه | کتابهای پیک |
| تیراژ | ٥٠٠٠٠ن |
توضیحات: