ملا خرش را براى فروش به بازار می برد ولى دلش نمی آید او را بفروشد. در بازار خر جوانى می خرد و به خرش می بندد. در راه دزدان خر جوان را می دزدند. وقتى ملا بر می گردد می بیند به جاى خرش یک آدم به دنبال او مى آید. علت را می پرسد. دزد به او می گوید: من به خاطر نفرین مادرم به شکل خر در آمده بودم. ملا دلش برای جوان می سوزد و او را آزاد می کند. فردا وقتى ملا دوباره به بازار می رود خر جوان را می بیند. به او می گوید: مگر نگفتم حرف مادرت را گوش کن. پس حالا باید همیشه خر بمانی.
ملانصرالدین
| گونه | کتاب |
| شماره دسترسی | ٢٥٢٥ک |
| پدیدآورندگان همکار |
|
| ناشر | دادجو |
| مکان انتشار | تهران |
| سال انتشار | نوشته شده |
| تعداد صفحه | [١٠] ص |
| اندازه | ٥/٢٦*٥/١٨ س.م |
| پدیدآورندگان | طرح و ساخت عروسکها از اسدالله ایمن و علی نائینی؛ قصه پرداز حمید عاملی |
| موضوع |
|
| گروه سنی | (الف، ب) |
| وضعیت رنگ | مصور، عروسکی (رنگی) |
| عنوان کوتاه | داستانهای عروسکی |
توضیحات: