در فصل بهار مرد کشاورز در کنار جویبار دانه ای را کاشت. آن دانه پس از مدتی تبدیل به درختی سرسبز شد که به درختان کهن طعنه می زد و نهالان جوان را از سر راه خود کنار می زد. روزی یک کودک بی ادب به سوی او آمد، شاخه هایش را شکست و برای خود یک چوبدستی درست کرد. درخت که سرشکسته شده بود به پسر گفت که من آرزوهای زیادی برای آینده ی خود داشتم. ولی تو آمدی و هوس کردی که مرا بشکنی و چوبدست خود کنی و با این کارت تمام امیدهای مرا تبدیل به ناامیدی کردی.
درخت سرشکسته
برچسب:
| گونه | مقاله |
| نویسندگان |
|
| تاریخ تولد - وفات | ۱۲۹۸-۱۳۶۸ |
| ناشر | بازی کودکان |
| سال تولد | نوشته شده |
| شماره | س ٣ ش ٥٨ |
| زبان انتشار | فارسی |
| شماره صفحه | ٣ |
| وضعیت رنگ | مصور (سیاه و سفید) |
| موضوع |
|
توضیحات: