خسرو که جوان تنگدستی است روزی به پیشنهاد یکی از دوستانش به سفر می رود. در راه به شهری می رسد که تبدیل به سنگ شده و بدن پادشاه آنجا نیز نیمی از سنگ و نیمی انسان است. پادشاه، ماجرای جادوی شهر و دزدیده شدن دخترش، گل لعل آفرید، را به دست دیو، برای خسرو تعریف می کند. حضرت سلیمان به خواب خسرو می آید و نشانی انگشتر خود را به او می دهد تا شهر را از شر دیو نجات بدهد. خسرو انگشتر را به دست می آورد و به جنگ دیو می رود، اورا می کشد و لعل آفرید را نجات می دهد. جادوی شهر می شکند و خسرو با دختر پادشاه عروسی می کند.
انگشتر حضرت سلیمان
| گونه | مقاله |
| نویسندگان |
|
| ناشر | ترقی |
| سال تولد | ۱۳۲۵ |
| تاریخ نشر | دوشنبه ۵ اسفند ۱۳۲۵ |
| شماره | دوره۵ ش۳۹ (۲۱۵) |
| زبان انتشار | فارسی |
| شماره صفحه | ۱۱-۱۵ |
| وضعیت رنگ | مصور، نقاشی (سیاه و سفید) |
| پدیدآورندگان | مترجم محسن فارسی |
| موضوع |
|
توضیحات: