عنوان | آذریزدی، مهدی |
گونه | سرگذشت نامه |
نام و نشان | آذریزدی, مهدی |
تاریخ تولد - وفات | ١٣٠٠- ۱۳۸۸ |
سال آغاز | نوشته شده |
زبان انتشار | فارسی |
نقش | نویسنده / بازنویس |
موضوع | بازنویس, سرگذشتنامه, مهدی آذریزدی, نویسنده |
تاریخ نشر | ١٣٠٠- |
متن کامل | مهدی آذریزدی، نویسنده و بازنویس آثار کودکان، در آبادی خرمشاه پیرامون یزد به دنیا آمد. خواندن قرآن را از مادر بزرگ خود و نوشتن را در خانه از پدرش فراگرفت پس از ۱۲ سالگی، دو سال در مدرسه طلبگی درس عربی خواند. از کودکی همراه پدرش کشاورزی و باغبانی میکرد. سپس به شهر یزد رفت و به کار بنایی و گلکاری و جوراب بافی پرداخت. تا ۲۰ سالگی بیش از ۲۰ – ۳۰ جلد کتاب از جمله "مفاتیح الجنان"، "حلیه المتقین"، "گلستان سعدی"، "دیوان حافظ" و "نصاب" و "جامعالمقدمات" ندیده بود. آنچه میداند از راه کتاب خواندن یا نوشتن فراگرفته و تحصیلات رسمی ندارد: «سه– چهار سال کار در کتابفروشی در یزد، هوس نوشتن و شعر گفتن و با بچههای درس خوانده هماهنگ شدن را در من به وجود آورد… یکوقت دیدم مثل اینست که به محیط بزرگتری احتیاج دارم و از یزد دل برکن شدم و به تهران آمدم… در چاپخانه علمی، کتابفروشیهای "خاور" "ابن سینا" "امیرکبیر" "بنگاه ترجمه و نشر کتاب" روزنامه "آشفته" و روزنامه "اطلاعات" کار کردم … سالهای سال شغل من غلطگیری نمونههای حروفچینی شده در چاپخانه یا به عبارت لفظ قلم "تصحیح کتاب" بود... من تا ۱۸ سالگی اصلا نمیدانستم که ممکن است کودکان خواندنیهایی جدا از بزرگان داشته باشند. بچه در اطراف ما نبود، بازی توی کوچه هم ممنوع بود. مدرسه هم نرفته بودم که سایر بچهها را ببینیم. بعدا" هم مثلا" معلم نبودم که با بچهها سر و کار داشته باشم... اولینبار که به فکر تدارک کتاب برای کودکان افتادم، سال ۱۳۳۵ یعنی در سن ۳۵ سالگیام بود. قصهای از "انوار سهیلی" را در چاپخانه میخواندم که خیلی جالب بود. فکر کردم اگر سادهتر نوشته شود برای بچهها خیلی مناسب است. جلد اول "قصههای خوب برای بچههای خوب" خود به خود از اینجا پیدا شد. آنها را شبها در حالی مینوشتم که توی یک اتاق ۲*۳ متری زیر شیروانی با یک لامپا زندگی میکردم. "قصههای خوب برای بچههای خوب" مجموعهای از قصههای بازنویسی یا بازآفرینی شده است که از متون ادبی قدیم فارسی انتخاب شده: "کلیله و دمنه"، "مرزبان نامه"، "سندبادنامه"، "سیاست نامه"، "گلستان"، "مثنوی" و "آثار عطار". برای کارهایی که در زمینه کتاب کردهام، جایزه یونسکو گرفتم و همین طور جایزه سلطنتی کتاب سال. سه تا از کتابهایم را هم شورای کتاب کودک کتاب برگزیده سال کرد. یکوقت هم هوس کردم شعر فکاهی بسازم. اولین شعری را که ساختم برای روزنامه "آشفته" فرستادم شعرهایم را در "آشفته" الف بفدر امضا میکردم... اولین بار که یک کلاس درس را دیدم در پنجاه و چهارسالگی بود. در شیراز مهمان کمیته پیکار با بیسوادی بودم. چند تا حکایت برای نوسوادان نوشتم. یک روز عدهای از تهران آمده بودند برای بازدید کلاسهای کمیته، منهم همراه ایشان رفتم. در یکی از روستاهای اطراف "کوار" شیراز و نخستینبار در عمرم یک کلاس درس را دیدم که بچهها روی صندلیهای خودشان نشستهاند و آموزشیار مقابلشان ایستاده به آنها درس میدهد. تخته سیاهی هم پشت سرش به دیوار آویخته است که تا آن روز تخته سیاه ندیده بودم و چه کردم زودی زدم بیرون و توی حیاط بی در و پیکر آن محوطه ایستادم و اشک ریختم ] پس مدرسه و کلاس این جور است… [. به طور ناخودآگاه، محرک اصلی و ذهنیام در تهیه کتاب برای کودکان، شاید عقده گشایی و حسرتزدایی و انتقام گیری از بیکتابی خودم بوده که تا بچه بودم از این کمبود خبر نداشتم . وقتی فهمیدم که زندگی دوران کودکیام چقدر با محرومیت همراه بوده و ذوق فطریام حرام و تباه شده با خود گفتم بگذار سایر بچهها کتاب خواندنی موافق سن و سالشان را داشته باشند و خوبش را هم داشته باشند. وقتی به دنیای کودکانه فکر میکنم مقیاس و معیاری جز کودکی خودم ندارم. ذهنم را آزاد و رها میگذارم تا در هر سن و سالی که هستم ببینند در کوزه اصلی چه بوده و همان را بتراود البته همراه با ذره ذره چیزهایی که به تدریج جذب کرده و به خیال خودش فهمیده … هرچه خواندهام در کتاب خواندهام و وای اگر کتاب نبود!".Nike air jordan Sneakers | Saucony Lanzar JAV 2 - Unisex , Worldarchitecturefestival |