داستان کودکان: آشپز خوش شانس

عنوانداستان کودکان: آشپز خوش شانس
گونهمقاله
ناشرترقی
سال تولد۱۳۲۵
تاریخ نشر

دوشنبه ۶ خرداد ۱۳۲۵

شماره

دوره۴ ش۳۶ (۱۷۶)

زبان انتشارفارسی
شماره صفحه۱۲
وضعیت رنگ

مصور، نقاشی (سیاه و سفید)

موضوعافسانه جادویی, ترقی, مقاله
متن کامل

پادشاه بزرگی که زبان جانوران را می فهمد، آشپز جوانی دارد که به او اجازه نمی دهد در دیگ را باز کند و غذا را ببیند و همیشه باید دیگ را با در بسته نزد پادشاه ببرد. روزی آشپز جوان در دیگ را باز می کند و مار سفیدی در آن می بیند. تکهای از آن را می خورد و از آن پس او نیز زبان جانوران را می فهمد. روزی پادشاه انگشتر خود را گم می کند و آشپز جوان به دزدیدن انگشتر متهم می شود. او که غمگین کنار رودخانه نشسته است سخنان دو مرغابی را می شنود که درباره ی یک مرغابی که انگشتری بلعیده و خفه شده است، حرف می زنند. جوان آشپز انگشتر را پیدا می کند و به پادشاه برمی گرداند.Nike shoes | Nike Dunk - Collection - Sb-roscoff