سرودههای شاهنامه، اثر فردوسی بزرگ، بازتاب فرهنگ ایران از روزگاران اسطورهها و افسانهها تا آستانه تاریخ است. رازها، اندرزها، خشم و کین، مهر و آیین، جنگ و صلح، زایش و مرگبخشی از اندیشههای پُرمغزِ درون شاهنامه است. در میان این اثر بزرگ ملی، اما میتوان جا به جا چهرههایی از کودک و فرهنگ کودکی را دید و شناسایی کرد که به گسترش دانش ما از نگرش نیاکان به کودکی و کودکان کمک میکند. زال و سیمرغ یکی از برجستهترین نمونههای نگاه به کودکان سپیدمو (آلبینو) یا ناسازواره است که زیستشان در ایل و تبار شوم بود و آنها را به طبیعت میسپردند. از آن سو پرورش زال با حکمت و دانایی سیمرغ بخشی دیگر از این فرهنگ را به نمایش میگذارد که مهر طبیعت هیچگاه از این کودکان بریده نمیشود. فریدون و فرانک و گاو پرمایه بار دیگر پیوند مادر و کودک و نقش برجسته زنان در نگهداری از کودکان را در هنگام شومباری روزگاری مانند فرمانروایی اژیدهاک به نمایش میگذارد. زاده شدن رستم روایتی شورانگیز از دیرینگی عمل سزارین یا کادر پزشکی در این سرزمین است. داستان سهراب و مادرش تهمینه همسر رستم، نشانهای روشن از نقش مادران در فرزندپروری بدون همراهی همسر است.
منبع: تاریخ ادبیات کودکان ایران (جلد 1)، ادبیات شفاهی و دوران باستان
سازنده ماکتها: نوشین صفاخو
زال و سیمرغ. روایت اسطورهای زال كه در شاهنامه نیز آمده است، به درستی، داستان كودكان این سرزمین است كهسرنوشت زندگی شان به دست جادوگران و كاهنان بود. آنها براساس نشانههای غیرطبیعی، كودك را به كاممرگ میفرستادند و كسی یارای ایستادگی در برابر آنان نداشت. سام بزرگ پهلوان ایرانی،در آرزویفرزندی است كه سنت پهلوانی را از پدر به پسر برساند. پس از دیرگاهی دارای فرزندی سپید مو میشود كهزال نام میگیرد. برای سام ننگ است كه چنین فرزندی داشته باشد. كاهنان و جادوگران،داشتن چنینفرزندی را شوم میشمارند و نشانه پیامد ناگواری برای تبار و تیره خود میدانند. سام براساس پیروی از ایناندیشه، كودك خود را در البرز كوه، جایگاه سیمرغ، به دست سرنوشت میسپارد.
در حقیقت این داستان بسیار زیبا اما اندوهبار، برجستهترین سند از چگونگی سرنوشت كودك ایرانی دركهنترین دوران تاریخی این سرزمین است. در آن دوران آدمی از درك ناسازواری اندامی و روانی كودكانناتوان بود، بیماران را از زیستگاهها دور میكردند و در كوهها و بلندیها میگذاشتند تا خوراك پرندگانشكاری شوند. زردشت به رویارویی با این نگرشهای اهریمنی و كاهنان و جادوگران برخاست.
منبع: تاریخ ادبیات کودکان ایران (جلد 1)، ادبیات شفاهی و دوران باستان، فصل 12
داستان فریدون. ضحاک(اژیدهاک) ناگاه چهل سال به پایان زندگیش در خواب فریدون را می بیند که او را در بند نموده وگرز بر سرش می کوبد.از آن پس خواب را برخود حرام می کند ودر هرجای جهان نشان از فریدون می جوید (تا او را بیابد واز بین ببرد). پدر فریدون آتویه(آبتین )ومادرش فرانک می باشند، هنگامی که فریدون زاده شد برای آنکه از دسترس ماموران ضحاک دور باشد تا گزندی به او نرسد، او را از کودکی به مردی به نام برمایه(پرمایه)سپردند تا او را بزرگ نموده وبپروراند. پدر فریدون نیز بدست ماموران ضحاک کشته می شود. روایت است که فریدون را گاوی برمایه نام پروریده وبه او شیر داده لیکن برمایه نام مردی گله دار ودامپرور بوده که دور از دسترس وچشم مردمان در کوهسارها بسر می برده وبه کار دامداری وگله پروری خویش مشغول بوده زادگاه وجایگاه پرورش فریدون سرزمین گیلان می باشد. فریدون چون به سن رشد رسید روزی از مادر خود اصل ونسب خود را می پرسد تا بداند که نیاکانش چه کسانی بوده اند.
چوبگذشت بر فریدون دو هشت
از البرز کوه اندر آمد بدشت
برمادر آمد پژوهیده گفت
که بگشای بر من نهان از نهفت
بگوی مرا تا که بودم پدر
کیم من بتخم از کدامین گهر (شاهنامه)
فرانک نیز نیاکان او را یک به یک نام می برد واز ضحاک وستم های او واینکه در پی آنهاست تا فریدون را از بین ببرد برای فرزندش بازگو می کند. فریدون نیز پس از آگاه شدن از حقیقت واتفاق های ناگوار که ضحاک آنها را سبب شده بود برآن می شود تا انتقام ایرانیان را از اژدهاک افسونگر بستاند واو را نابود سازد.( ثعالبی مرغنی، حسینبن محمد(1372).
منبع: تاریخ کودک و کودکی در ایران، اثر در دست پژوهش، موسسه پژوهشی تاریخ ادبیات کودکان
داستان تولد رستم(سزارین). رستم پسر زال و زال پرورده سیمرغ. او از خاندان پهلوان سیستانی است. چون هنگام زایش رستم رسید، مادرش از درد فریاد برداشت. کودک چنان بزرگ بود که زاده نمی شد. زال سیمرغ را فراخواند. سیمرغ جادو پزشکی را بر بالین رودابه آورد. نخست او را بیهوش کرد و آن گاه پهلویش را شکافت و رستم و مادرش را از مرگ رهایی بخشید. این نخستین عمل سزارین است که در اسطورهها و افسانهها از آن یاد شده است.
منبع: روزشمار کودکی 1393
داستان سهراب و مادرش تهمینه. تهمینه مادر سهراب دختر زیباروی پادشاه سمنگان است. سهراب میوه ی دل باختگی آنی میان رستم و تهمینه است. شبی که رستم در دربار پادشاه سمنگان چهره ی تهمینه را دید و به او دل باخت و همان شب نیز او را باردار ساخت. رستم پس از آن شب ، رفت و دیگر این دو هم را ندیدند. پس از این که سهراب به دنیا آمد همه از اندام بزرگ او در شگفت شدند. تهمینه همه ی زندگی اش را به پای سهراب ریخت تا او برومند و توانا شود. در حقیقت تهمینه در شاهنمامه نماد مادرانی است که همه ی جان شان را برای فرزند می گذارند. پایاان کار سهراب یکی از غم انگیز ترین تراژی های جهان ادبیات است. نبرد پسر و پدر و کشتن پسر از سوی رستم چنان غم انگیز است که صده سال است ایرانیان با شنیدن این داستان چشم تر می کنند و برای شومی سرنوشت سهراب افسوس می خورند.
منبع: روزشمار کودکی 1393