درخت آسوریک ( افسانه درخت خرما و بزی ) کهن ترین متن ادبی کودکان ایران است که دیرینگی آن نزدیک به سه هزار سال می رسد. این افسانه نوشتاری، نشانه ای آشکار از پیشینه و تاریخ ادبیات کودکان و پیوند آن با آموزش به کودکان است. در این باره استرابو جغرافی دان یونانی گفته ایرانیان در آموزش از روش آوازخوانی بهره می برند و آوازی ایرانی وجود دارد که در آن از 360 مورد استفاده از درخت خرما نام برده شده است. بررسی گذرهای تاریخی درخت آسوریک از حرکت پیچیده آن در تاریخ ایران خبر می دهد. درخت آسوریک داستانی منظوم به زبان پهلوی است و ریشه در ادبیاتی دارد که گوسانها و خنیاگران برای مردم روایت و بازی می کردند. این افسانه در دوران ساسانیان نوشته شده و به همین شکل به ما رسیده است. محور بنیادین این افسانه رجزخوانی درخت خرما و بز برای یکدیگر است، بر سر سودهایی که برای انسان دارند. زیاده خواهی های خرما و زیرکی های بز در هماوردی پرکشش، صحنه های دلنشینی پدید آورده است. شکل بنیادین نوشتاری درخت آسوریگ حکایت از زبان پهلوی اشکانی آن دارد که در زمان ساسانیان به صورت نوشته و روایت در آمده است. در جای جای این رجزخوانی ها میتوان نشانه روایت های شفاهی گوسانها را دید. بخش هایی همچون جمله های کوتاه و بریده یا خطابی مانند: «بسیار شنیدم که تو با من ستیزکنی، و تو با من نبرد کنی!»،«و آزرم و شرم سخن یاوه را خواهد افکند.» در گذرهای تاریخی دیگر، درخت آسوریک به متن هایی موازی مانند « افسانه « رز و میش » و « مو و میش» برگردانده شدند که یکی از روشن ترین سندها برای کودکانه بودن این اثر است. زیرا برای دوره های بلند این دو متن در مکتب خانه های کوه پایه های زاگرس آموزش داده می شده و علت دگرگونی آن به پدیدارهای دیگر مانند درخت انگور یا گوسفند فراوانی این پدیده در زاگرس و نبود درخت خرما در این ناحیه سردسیری است.
....
-
آن درخت بلند
با بز، نبرد کرد (هم نبرید)
-
که: من، از تو برترم
به بس(یار) گونه چیز
-
و مرا به خو نیر س زمین
درختی؛ همتن نیست
-
چه، شاه از من خورد
چون نوبار آورم
-
تخته کشتیانم
فرسپ بادبانم
-
جاروب از من کنند
که روبند میهن ومان
-
جواز از من کنند
که کو بند جو و برنج
-
دم(دمینه) از من کنند
برای آذران (آذران وسناد)
-
موزهام، برزیگران (را)
کفشم، برهنه پایان (را)
-
..........
-
چون آن گفته شد
(بوسیله) درخت آسوریگ
-
بز پاسخ کرد
سر، فراز جنباند
-
که: تو با من، پیکار میکنی (رانی)
تو با من، نبرد میکنی
-
چون این، از کردههای من،
شنیده شود
-
بود ننگ اوی (که با)
سخن هرزهات پیکار کند
-
درازی، دیو بلند
بشنت (کاکلت) ماند به گیس دیو
-
که به سر (آغاز دوران) جمشید
در آن فرخ هنگام
-
دروغ دیوان (دیوان دروغ)
بنده بودند، مردمان (را)
-
وهم درخت خشکدار بن (تنه)
سرش زرگون (سبز) شد ...
منبع: تاریخ ادبیات کودکان ایران. ج 1.
خُرما به طبل جنگ زد
محکم و دَنگُ دَنگ زد:
نامام خُرماست!
سرم هواست!
میوهام طلاست!
وقتی که پُر زِ بارم
زیباتر از بهارم
با دوستانام یک باغام
مردم میآیند سُراغام
حکیم و وزیر
جوان و پیر
میخورند همه، خرمای سیر.
نوبت رسید به بُزک
بزک با دُم کوچک
محکم به طبل جنگ زد
با دَنگ و دَنگ و دَنگ زد:
عمو دیوِ دراز
منام، منام بز یکهتاز
چوپان که میزند ساز
من میخوانم هی آواز
مع، مع، مع!
مع، مع، مع!
شیرم میشود، خامه و پنیر
چه خوشمزه است با نانِ فطیر
میخورند از آن حکیم و دبیر
یا مردم خیلی فقیر
مو و میش روایت دگردیسی شده «درخت آسوریگ» در دامنه های جنوبی و شمالی زاگرس است. مردم این منطقه بنا به شرایط زیست و بوم خود درخت خرما را به مو و بز را به میش درگرگون کرده اند. این روایت همچون «درخت خرما و بز»، رجزخوانی میان مو و میش است.
افسانه منظوم «مو و میش» در سال 1311ق./1272 ش. به شیوه چاپ سنگی منتشر شد و کودکان مکتب خانه ای آن را در مکتب خانه ها می خواندند.
پیدا شدن روایت های گوناگونی از «درخت آسوریگ» همچون «رز و میش» و یا «مو و میش» در کتاب های مکتب خانهای کودکان در دوران مشروطه بیانگر آن است که این منظومه کودکانه تا دوران مشروطه در یادها مانده بود و در روند ادبیات نو کودکان به فراموشی سپرده شده است.
منبع: تاریخ ادبیات کودکان ایران (جلد 1)، ادبیات شفاهی و دوران باستان