تراویس، در غیاب پدر و مادرش مسئولیت خانه و برادر کوچکتر و شیطانش، آرلیس را به عهده دارد. آریس با سگش، سام وحشی، به دنبال یک گربه وحشی به کوهستان می‌رود. لیزیت و تراویس، به جست و جوی آرلیس می‌روند. آرلیس را می یابند، اما گرفتار سرخ پوست ها می‌شوند، عموی تراویس، بک آن ها را می‌بیند و با جمعی دیگر دنبالشان می‌آید. تراویس می‌گریزد. سام وحشی در نبرد با یک گله گرگ زخمی می‌شود، اما سرخ پوست ها را می‌یابد و آرلیس و لیزیت نجات می‌یابند.