لایوس پادشاه شهر تمبا است که همسری زیبا به نام ژوکاست دارد. چون آن دو صاحب فرزند نمی شوند، لایوس به معبد می رود و از خدایان پسری می خواهد که تاج و تخت خود را به او بسپارد. شبی در خواب یکی از خدایان به لایوس می گوید اگر صاحب فرزند پسر شوی، او تو را می کشد و با مادرش ازدواج می کند. پس ازمدتی لایوس صاحب فرزند پسری می شود و دستور قتل اورا می دهد. اما این نوزاد به دست چوپانی می افتد. سپس پادشاه سرزمین دیگری اورا نزد خود می برد و نام اودیپ بر او می گذارد. سرنوشت او همان است که خدایان گفته بودند: به سرزمین پدرش می آید، او را می کشد و با مادرش ازدواج می کند و صاحب چهار فرزند می شود. اودیپ پس از پی بردن به واقعیت چشمان خود را کور می کند و در بدبختی می میرد.