حکایتی با عنوان عقاب و عنکبوت از ایوان آندرهویچ کریلوف شاعر روسی که مثلها و حکایات عامیانه را گردآوری میکند . عقابی برفراز ابرها بر مرتفعترین قلل پرواز کرد و بر روی درخت سدری نشست و خدا را شکر میکرد از این همه قدرت و توانایی که دارد و زیبائی ها را آفریده و خودش نیز می تواند با پرواز کردن به اوج آنها را ببیند ناگهان عنکبوتی را که روی درخت بود دید و عنکبوت گفت که فخرفروشی نکند. چرا که او نیز بر همان اوج است و گفت که برپشت عقاب سوار شده و به آنجا رسیده دراین هنگام بادی آمد و اورا دوباره به اعماق دره انداخت .