پیشینه و خاستگاه «لعبت»

از اشیاء موجود، ۴ شیء پیشینه و خاستگاه «لعبت» دارد.

در لغتنامه دهخدا در زیر چند مدخل "لعبت"، "لعبت باختن"، "لعبت بازی" و "عروسک" به لعبت به عنوان بازیچه کودکانه اشاره شده است:

لعبت. (لُ بَ) [ ع . لعبة ] (اِ.) ۱ - بازیچه ، هر آن چیزی که با آن بازی کنند، عروسک . ۲ - معشوق ، بُت ، دلبر.

لعبت باختن . [ ل ُ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) عروسک بازی کردن :
در خیال اینهمه لعبت به هوس میبازم
بوکه صاحب نظری نام تماشا ببرد. حافظ

لعبت بازی . [ ل ُ ب َ ] (حامص مرکب ) عمل لعبت باز. خیمه شب بازی . عروسک بازی . بازیگری :
چو در بازی شدند آن لعبتان باز
زمانه کرد لعبت بازی آغاز. نظامی .

جهان ناگه شبیخون سازیی کرد
پس آن پرده لعبت بازیی کرد. نظامی .

عروسک . [ ع َ س َ ] (اِ مصغر) تصغیر عروس .(برهان ). عروس کوچک . عروس خرد. رجوع به عروس شود. || لعبتی که دخترکان سازند. (برهان ). لعبت که دختران به آن بازی کنند. (غیاث اللغات ). لعبت را گویند که دختران بدان بازی کنند، و آن را بفارسی لهفت خوانند. (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). لعبتی که کودکان (مخصوصاً دخترکان ) بدان بازی کنند. (فرهنگ فارسی معین ). لعبت . دمیة. ملعبه . آدمک . بازیچه . آنچه از پارچه یا موم یا پلاستیک و دیگر چیزها بشکل دخترکان زیبا سازند برای بازیچه . تندیسهای خرد از پارچه و غیره برای بازی کودکان مادینه : حالت قشنگی که بخودش گرفته بود بیشتر او را شبیه یک آدم مصنوعی یا یک عروسک کرده بود. (سایه روشن صادق هدایت ص ۱۳).