خورشید خانوم

خورشید روی زمین در حال گشت و گذار بود که به درون چاهی افتاد و دنیا تاریک شد. پیرزن خورشید را دید و فکر کرد او را با کمک پسرش بیرون بیاورد و به سقف کلبه‌اش آویزان کند و در زیر نور آن قرآن بخواند. دختر پیرزن به سر چاه آمد و با دیدن خورشید فکر کرد او را بیرون بیاورد و قاب نقره بگیرد و بجای آینه از آن استفاده کند. پسر پیرزن وقتی به سر چاه آمد فکر کرد بهتر است خورشید را برای خود بیرون بیاورد و سر علمش بزند تا مردم به او بگویند پهلوون خورشید علم. این سه نفر در سر چاه برای چگونگی بیرون آوردن خورشید از چاه و اینکه مردم متوجه این قضیه نشوند، با هم بحث می کردند که خورشید از راه قنات از دل زمین بیرون آمد و دوباره همه جا را روشن کرد.

گونه کتاب
شماره دسترسی ٢٢٤٦ک
پدیدآورندگان
  • اعتماد زاده, محمود
  • نوشته م. ا. به آذین؛ نقاشی از ژن رمضانی
تاریخ تولد - وفات ١٢٩٣-١٣٨٥
پدیدآورندگان همکار
  • اعتمادزاده, محمود
  • رمضانی, ژن
ناشر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
مکان انتشار تهران
سال انتشار ۱۳۵۲
تعداد صفحه ٢٣ص
اندازه ٢٥*٢٥ س.م
موضوع
  • ادبیات تالیف
  • ژن رمضانی
  • فانتزی ایرانی
  • کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
  • کتاب
  • م. ا. به آذین
  • محمود اعتمازاده
گروه سنی (ب)
وضعیت رنگ مصور، نقاشی (رنگی)
بهاء ٢٥ ریال شميز و ۵۰ ريال اعلا
نوبت چاپ چاپ اول: ١٣٤٨، چاپ دوم: ١٣٥٢
توضیحات:
Submitted by farzant on