برادر کوچک اصغر و حبیب بیمار است. او به دارو و درمان نیاز دارد، اما پدر برای خرید دارو پول ندارد. اصغر و حبیب تصمیم میگیرند با بازی در نقش حاجی فیروز در خیابان ها و میدان های شهر هزینه درمان برادرشان را به دست بیاورند. آنها در اولین روز کاری خود چشمشان به زن و مردی میافتد که بچه کوچکی همراه خود دارند. بچه تا چشمش به آنها میخورد، میترسد. پدر بچه بسیار عصبانی میشود و حاجی فیروزها را کتک میزند و پس از آن حبیب و اصغر میفهمند که عملگی کردن بهتر از حاجی فیروز شدن است و تصمیم میگیرند با بهتر درس خواندن، این روزها را جبران کنند.
حاجی فیروز
| گونه | کتاب |
| شماره دسترسی | ٣٥٧٦ک |
| پدیدآورندگان |
|
| تاریخ تولد - وفات | ١٣٢٤- |
| ناشر | نوبل |
| مکان انتشار | تبریز |
| سال انتشار | ۱۳۴۸ |
| تعداد صفحه | ٢٤ص |
| اندازه | ٥/١٢*٥/١٤س.م |
| موضوع |
|
| گروه سنی | (ج، د) |
| بهاء | ١٢ريال |
| نوبت چاپ | چاپ اول: ١٣٤٨ |
توضیحات: