پاسکال که تنها بود، با یک بادکنک دوست شد. بادکنک همه جا همراه پاسکال بود. در خانه و مدرسه و کلیسا. روزی بچه های ولگرد بادکنک را گرفتند و . پاسکال خیلی ناراحت شد و برای بادکنکش گریه کرد. در همین زمان چندین و چند بادکنک به هوا برخاستند و به هم پیوستند و پیش پاسکال آمدند. او بلند کردند و به آسمان بردند تا به سفر دور و درازی ببرند.
بادکنک گلی
برچسب:
| گونه | مقاله |
| شماره دسترسی | ۱۲۹ن ا |
| نویسندگان |
|
| ناشر | سپیده فردا |
| سال تولد | ۱۳۳۶ |
| تاریخ نشر | [ ۱۳۳۶ ] |
| شماره | س ۵، دوره ۲ ش ۱۱-۱۲ |
| زبان انتشار | فارسی |
| شماره صفحه | [۸۳]-۹۶ |
| وضعیت رنگ | مصور، عکس (سیاه و سفید، رنگی) |
| پدیدآورندگان | ترجمه: آذر رهنما - احمد سمیعی |
| موضوع |
|
توضیحات: