ایبیش

روستای ایبیش در شبه جزیره ی آبشوران روى تپه‏ى کوچکى قرار دارد، این روستا سال ها پیش پر از درخت هاى انگور بوده است. اما کم کم ملاکان بزرگ زمین ها را از دست دهقانان بیرون آورده اند و در آنجا به اکتشاف و استخراج نفت پرداخته اند. کم‏کم انجیرهاى زرد شیرین باغ ها به فراموشی سپرده شده و در عوض دود چراغ هایى که با نفت سیاه مى‏سوزند، همه جا را فرا گرفته است. کم‏کم نفت روى آب را فرا می گیرد و پرهای پرندگانی که براى آب تنى مى‏آیند نفتى می شود. ایبیش با دوستش جبى هر روز با پارچه نفت ها را جمع مى‏کنند و مى‏فروشند ولى فرخ پسر ارباب با آن دو مخالف است و همیشه با آنها دعوا و کتک کارى دارد. اختلاف آنها سبب شده است که پدر ایبیش را از کارخانه بیرون کنند. و زندگى آنها سخت شده است. ایبیش از این موضوع سخت ناراحت است و دلش براى مادر و خواهرانش مى‏سوزد. او همواره در فکر حکومتى مردمی است که پدرش در خانه از آن حرف مى‏زند. او در شب عید تصمیم می گیرد به شورستان برود و پرنده‏اى شکار کند تا آنها نیز بتوانند شامى براى شب درست کنند. وقتى براى گرفتن پرنده می رود، با فرخ روبه رو می شود و هر چه التماس می کند که فرخ او را نکشد تا او این پرنده را به خانه برساند، فایده ای ندارد. فرخ او را می کشد. یاد ایبیش برای همیشه زنده می ماند و مردم برای او قصه ها و شعرها می سازند.

گونه کتاب
شماره دسترسی ٦٩٩ک
پدیدآورندگان
  • ولی اف, سلیمان
  • سلیمان ولی اف؛ ترجمه ابراهیم دارابی
پدیدآورندگان همکار
  • دارابی, ابراهیم
ناشر معلم
مکان انتشار تهران
سال انتشار ۱۳۵۶
تعداد صفحه ١٠٨ص
اندازه ٥/١٤*٥/٢١ س.م
موضوع
  • ابراهیم دارابی
  • ادبیات ترجمه
  • داستان اجتماعی
  • داستان ترکی
  • داستان ترکى
  • سلیمان ولی اف
  • کتاب
گروه سنی (ج، د)
بهاء ٧٥ریال
عنوان کوتاه ادبیات کودکان
توضیحات:
Submitted by baharg on