داستان کودکان: بچه چوپان و شاهزاده خانم

پیرزنی نخ ریس، در روستایی زندگی می کند و پسری به نام نادر دارد که با چوپانی روزگار می گذراند. روزی پیرزن ۳ اشرفی به پسرش می دهد و می گوید: گاوی بخر تا از شیر و پنیر و ماست گاو مخارج زندگیمان را تأمین کنیم، زیرا من دیگر توان نخ ریسی ندارم. چوپان راهی سفر می شود. در راه ۳ راهزن را می بیند که می گفتند باید شاهزاده خانم را بدزدیم و طلا و اشرفی های او را برداریم و خود او را بکشیم. آنها با دیدن پسرچوپان او را آزار می دهند و اشرفی های اورا می گیرند. در همین حال کالسکه ای از راه می رسد. شاهزاده بیرون می آید و چوپان ماجرا را برای شاهزاده تعریف می کند. شاهزاده دستور می دهد همراهانش برای یافتن ۳ راهزن راهی شوند. آنگاه از نادر می پرسد که منزلش کجاست ؟ نادر پاسخ می دهد: ما کلبه ای کوچک در روستا داریم که مادرم در آنجا با نخ ریسی مخارج ما را تأمین می کند. شاهزاده، نادر و مادرش را به قصر دعوت می کند و از آن به بعد نادر به همراه مادرش در قصر به زندگی ادامه می دهند.

گونه مقاله
نویسندگان
  • آفرین,
ناشر ترقی
سال تولد ۱۳۳۰
تاریخ نشر دوشنبه ۱۶ دی ۱۳۳۰
شماره دوره۹ ش۳۲ (۴۶۹)
زبان انتشار فارسی
شماره صفحه ۱۳-۱۶
وضعیت رنگ مصور، نقاشی (سیاه و سفید)
موضوع
  • آفرین
  • ترقی
  • داستان اخلاقی
  • مقاله
توضیحات:
Submitted by mehrzady on