در دکانش یک طوطی داشت. طوطی همیشه با مشتری ها حرف می زد و با این کارش رونق بیشتری به کار بقال می داد. روزی بقال در دکان نبود. طوطی به شیشه ی روغن بادام خورد و شیشه را شکست. روغن روی زمین و روی صندلی بقال ریخت. وقتی بقال به دکان بازگشت و از ماجرا با خبر شد، با چوب آنقدر به سر طوطی زد که تمام پرهای سر طوطی ریخت و کچل شد. طوطی هم با بقال قهر کرد و دیگر حرف نزد. تا اینکه روزی چند نفر از آشنایان بقال به دکان او آمدند. یکی از آن ها کچل بود. طوطی پیش او رفت و بعد از مدت ها حرف زد و پرسید: "تو هم شیشه روغن بادام شکسته ای و کتک خورده ای که کچل هستی؟"
داستانهای کهن : داستان بقال و طوطی
| گونه | مقاله |
| نویسندگان |
|
| تاریخ تولد - وفات | -١٣٤١ |
| ناشر | کیهان بچه ها |
| سال تولد | ۱۳۳۵ |
| تاریخ نشر | پنجشنبه ٢٣ اسفند ١٣٣٥ |
| شماره | س ١ ش ١٢ |
| زبان انتشار | فارسی |
| شماره صفحه | ٢٧-٢٨ |
| وضعیت رنگ | مصور (سیاه و سفید) |
| موضوع |
|
توضیحات: