پدر پروانه هر روز سر کار میرود، مادر پروانه هم یا کلاسهای آموزشی میرود که بعدها بتواند کارکند و یا با دوستانش بیرون است. برادرش هم به مدرسه می رود. ننه هم که از صبح مشغول کارهای خانه است و بعضی وقتها برای پروانه و پرویز قصه میگوید. برای همین پروانه همیشه تنهاست و تنهایی با عروسکهایش بازی میکند. تا اینکه یک شب پروانه در خواب با پریزاد خانوم و دوستانش آشنا میشود. از آن شب به بعد پروانه هر شب به عشق دیدن پریزاد خانم به رختخواب میرود و با آنها به دریاچه خیال، غار قصه و باغهای آرزو میرود. پروانه بخشی از خوابهایش را برای برادرش تعریف میکند، اما او حرفهای پروانه را باور نمیکند. پدر و مادر پروانه که فکر میکنند پروانه از تنهایی خیالاتی شده او را به مدرسه میفرستند.Running sports | Nike