مورچه پس از کار و زحمت زیاد آذوقه زمستانىاش را جمع کرده بود. او در کنار بخارى خانه استراحت مىکرد. بلبل به در خانهی او آمد و درخواست غذا کرد. مورچه روزهاى گذشته و حرف هایى که به بلبل زده بود را به یاد آورد. اما او را به خانه آورد و غذا داد.latest Nike Sneakers | Men's Sneakers