فرشته

ارسال شده توسط baharg در د., ۲۰۰۶-۱۲-۰۴ ۱۵:۲۴

زنى دو دختر دارد. او دختر بزرگتر را خیلى بیشتر از دختر کوچکترش دوست دارد. روزى دختر کوچک براى آوردن آب به کنار چاه می رود. پیرزنى را می بیند که از او کمک می خواهد. دختر کمکش می کند. پیرزن در برابر محبت دختر به او پاداش می دهد. پاداش دختر این است که وقتى حرف مى‏زند از دهانش مروارید و گل بیرون مى‏ریزد. مادر دختر این را که می بیند دختر بزرگتر را نیز کنار چاه می فرستد، اما دختر به سبب بد رفتارى با پیرزن مجازات می شود و هنگامی که حرف مى‏زند، از دهانش قورباغه و موش بیرون مى‏آید. مادر که بسیار خشمگین شده است، دختر کوچکش را از خانه بیرون می کند. دختر به جنگل می رود، در جنگل شاهزاده‏اى او را می بیند و عاشقش می شود و با هم ازدواج می کنند.latest Running | THE SNEAKER BULLETIN