قصه ی شماره ی دو

ارسال شده توسط farzant در د., ۲۰۰۸-۰۶-۱۶ ۱۳:۵۹

صبح زود است و مادر با یک سبد بزرگ از خانه بیرون رفته است. ژوزف براى دیدن پدرش به اتاق کار او مى‏رود و در گفت و گویى بین پدر و پسر، پدر نام چیزها و موجودات پیرامون کودک را جا به جا مى‏کند. صندلى را پنجره و فرش را چراغ می نامد و به این ترتیب دنیا را وارونه مى‏نمایند. پس از بحث طولانى بین پدر، کودک و خدمتکار، ناگهان مادر با سبد گل وارد مى‏شود. کودک به این نتیجه مى‏رسد که نام ها براى شناسایى ماهیت چیزهااهمیت چندانى ندارند.Sports brands | Releases Nike Shoes