شب، همان شب است

ارسال شده توسط baharg در س., ۲۰۰۸-۰۸-۰۵ ۱۱:۲۵

پدر احمد دچار گرفتارى مالى می شود و از غلام، نوکر ارباب، پول قرض مى‏کند. ولى نمى‏تواند قرضش را پس بدهد. احمد که از این موضوع خیلى ناراحت است، سعى مى‏کند به پدرش کمک کند. او به ده بالایى مى‏رود تا از عمویش که سال ها با پدرش قهر است، تقاضاى پول بکند، ولى عمویش تقاضاى او را نمی پذیرد. او با نا امیدى به خانه بر مى گردد. غلام هم هر روز پدرش را تهدید مى‏کند. احمد پیش معلم اش مى‏رود و تمام ماجرا را براى او تعریف مى‏کند. معلم اش به او قول مى‏دهد که برایش پول تهیه کند. غلام با دو ژاندارم به خانه ی احمد مى‏آید. در همان موقع معلم سر مى‏رسد و پول را به غلام مى‏دهد.Best Authentic Sneakers | Men's Footwear