پیتر همراه دو خواهر خود، روبرتا و فیلیس و پدر و مادرش زندگى آرام و خوبى دارند. اما یک روز که پدر سرگرم تعمیر لوکوموتیوى است که پیتر در جشن تولد خود آن را گرفته است، دو نفر به خانهی آنها مىآیند و او را به زندان مىبرند، مادر از این ماجرا چیزى به فرزندان خود نمىگوید و چون زندگى برای خانواده مشکل میشود با فرزندانش به روستایى مىرود. این روستا نزدیک راه آهن است. بچهها با لوکوموتیوران ها و رئیس ایستگاه راه آهن دوست مىشوند. آنها هر روز کنار ریل راه آهن مىروند و براى مسافران دست تکان مىدهند. یک روز با پیر مردى که از مسافران قطار است آشنا میشوند. پس از مدتى بچهها براى مشکلات مالى خانواده و اثبات بى گناهى پدرشان از او کمک میخواهند. به کمک پیرمرد، بى گناهى پدرشان اثبات میشود و براى همیشه به روستا بازمیگردند.best Running shoes brand | Shop: Nike