کى برمى گردى داداش جان؟

ارسال شده توسط farzant در س., ۲۰۰۷-۱۲-۰۴ ۰۷:۴۷

پدر خانواده ۲ سال پیش هنگام کار، از بالا‌ى یک ساختمان ۱۰ طبقه پایین افتاده و مرده است. سعید، پسرش، که دانشجوست، براى گذران زندگی خانواده روزها کار مى‌کند. او جوان روشنفکرى است که به حال مردم دل مى‌سوزاند و بچه‌ها را به خواندن کتاب و به دست آوردن آگاهى تشویق مى‌کند. یک شب روزبه، برادرش، او را در حال سوزاندن کتاب‌هایش مى‌بیند. همان شب اهل خانه با صداى پوتین‌هاى مأموران از خواب بیدار مى‌شوند. مأموران ساواک پس از بازرسی خانه، سعید را با خود مى‌برند. چهار سال می‌گذرد و هیچ خبرى از او نمى‌شود. حالا‌ روزبه روزها در خیابان کتاب مى‌فروشد و شب‌ها درس مى‌خواند و براى برادرش شعر مى‌گوید.Mysneakers | Sneakers Nike Shoes