قصه ی شماره ی سه

ارسال شده توسط farzant در د., ۲۰۰۸-۰۶-۱۶ ۱۲:۴۰

صبح مانند همیشه ژوزف در اتاق پدر و مادرش را می زند تا آنها را از خواب بیدار کند. مادر در حمام است و پدر چون شب گذشته دیر خوابیده هنوز خواب است. ژوزف پیش پدرش می رود او را قلقلک می‌دهد تا از خواب بیدار شود و برایش داستان تعریف کند. پدر، دختر را در سفرى خیال‏انگیز از زمین تا آسمان و ماه و خورشید با هواپیما همراهى مى‏کند. در خورشید هواپیما ذوب مى‏شود و پدر و دختر مجبور مى‏شوند پاى پیاده به دنیاى واقعى بازگردند.Nike air jordan Sneakers | Women's Nike Air Jordan 1 trainers - Latest Releases , Ietp