دختر دهقان

ارسال شده توسط farzant در س., ۲۰۰۶-۰۹-۲۶ ۰۶:۵۲

دختر دهقان در حال پنبه چیدن بود. پرنده ای را دید که روی شاخه ی پنبه ای نشست ومقداری پنبه برداشت. دختر دهقان او را صدا زد و پرسید که این پنبه را برای چه کاری لازم داری. پرنده گفت: می خواهم با آن لانه درست کنم و بعد بچه دار بشوم و به آرزوهایی که دارم، برسم. و پرکشید و رفت. دختر گفت: این پرنده هم مثل من است. من هم می خواهم کار کنم تا برای خود خانه ای بسازم و زندگی کنم و به آرزوهایم برسم. (داستان منظوم)Best Authentic Sneakers | balerínky