بیژن و منیژه

ارسال شده توسط farzant در چهارشنبه, ۲۰۰۸-۰۸-۰۶ ۱۶:۳۰

چون گرازها به بیشه‌های ارمانیان حمله کرده بودند آنها به داد خواهی نزد کیخسرو رفتند. کیخسرو سفره‌ای گوهر را پاداش کسی قرار داد که گرازها را بکشد. بیژن قبول کرد به جنگ گرازها برود. شاه گرگین را نیز همراه وی کرد. بیژن در ارمان تمامی گرازها را کشت اما گرگین به او کمک نکرد. گرگین که از کار خود بیمنانک بود بیژن را به دیدن منیژه وسوسه کرد. بیژن و منیژه همدیگر دیدند. چند شبانه روز بیژن در خیمه منیژه بود روز آخر منیژه او را بیهوش کرد و با خود به کاخ افراسیاب برد. بیژن که به هوش آمد فهمید که گیر افتاده است. چند روزی گذشت. نگهبانان پی به هویت بیژن بردند و به افراسیاب خبر دادند. افراسیاب دستور اعدام او را داد. پیران ویسه چون وضع بیژن را دید و ماجرا را شنید نزد افراسیاب رفت و او را از خونخواهی رستم برحذر داشت. افراسیاب قبول کرد و بیژن را به چاه انداختند. منیژه نیز به سر چاه رفت. از آن طرف گرگین بازگشت و خبر داد که بیژن پس از بین بردن گرازها بدنبال گورخری زیبا رفت و بازنگشت. گیو پدر بیژن و کیخسرو دروغ های گرگین را باور نکردند. کیخسرو در جام جهان نما نگریست و بیژن را در توران زمین پیدا کرد. او رستم را برای رهایی بیژن از بند فرستاد. رستم در پوشش تاجری به توران زمین رفت. منیژه چون خبر حضور تاجران ایرانی راشنید خود را به آنها رسانید و برای رهایی بیژن کمک خواست. رستم بیژن را نجات داد و به همراه منیژه به اشکش پهلوان سپرد تا به مرز توران ببرد. اما بیژن قبول نکرد و به همراه رستم و سپاهش به جنگ افراسیاب رفت و پیروز به دربار کیخسرو بازگشتند.bridgemedia | Jordan