لعبت

<p>در لغتنامه دهخدا در زیر چند مدخل &quot;لعبت&quot;، &quot;لعبت باختن&quot;، &quot;لعبت بازی&quot; و &quot;عروسک&quot; به لعبت به عنوان بازیچه کودکانه اشاره شده است:</p>
<p><strong>لعبت.</strong> (لُ بَ) [ ع . لعبة ] (اِ.) 1 - بازیچه ، هر آن چیزی که با آن بازی کنند، عروسک . 2 - معشوق ، بُت ، دلبر.</p>
<p><strong>لعبت باختن</strong> . [ ل ُ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) عروسک بازی کردن :<br />
در خیال اینهمه لعبت به هوس میبازم<br />
بوکه صاحب نظری نام تماشا ببرد. حافظ</p>
<p><strong>لعبت بازی</strong> . [ ل ُ ب َ ] (حامص مرکب ) عمل لعبت باز. خیمه شب بازی . عروسک بازی . بازیگری :<br />
چو در بازی شدند آن لعبتان باز<br />
زمانه کرد لعبت بازی آغاز. نظامی .</p>
<p>جهان ناگه شبیخون سازیی کرد<br />
پس آن پرده لعبت بازیی کرد. نظامی .</p>
<p><strong>عروسک</strong> . [ ع َ س َ ] (اِ مصغر) تصغیر عروس .(برهان ). عروس کوچک . عروس خرد. رجوع به عروس شود. || لعبتی که دخترکان سازند. (برهان ). لعبت که دختران به آن بازی کنند. (غیاث اللغات ). لعبت را گویند که دختران بدان بازی کنند، و آن را بفارسی لهفت خوانند. (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). لعبتی که کودکان (مخصوصاً دخترکان ) بدان بازی کنند. (فرهنگ فارسی معین ). لعبت . دمیة. ملعبه . آدمک . بازیچه . آنچه از پارچه یا موم یا پلاستیک و دیگر چیزها بشکل دخترکان زیبا سازند برای بازیچه . تندیسهای خرد از پارچه و غیره برای بازی کودکان مادینه : حالت قشنگی که بخودش گرفته بود بیشتر او را شبیه یک آدم مصنوعی یا یک عروسک کرده بود. (سایه روشن صادق هدایت ص 13).</p>