۲۴ بیست و چهار ساعت خواب و بیداری

ارسال شده توسط farzant در س., ۲۰۰۶-۱۲-۲۶ ۱۱:۱۸

پسر فقیری همراه پدرش براى کار به شهر مى رود. در آنجا با چند بچه ی خیابانى آشنا مى شود. او هر شب به تماشاى مغازه ی اسباب بازى فروشى می ایستد و با دیدن اسباب بازی ها خیال پردازی می کند، روزی مردی با دخترش به مغازه ی اسباب بازی فروشی مى آید و شتری را که پسر بسیار دوست دارد، برای دخترش مى خرد . پسر هر کاری کند آن ها شتر را نبرند، موفق نمى شود.bridge media | Nike