گاو مهربان

ارسال شده توسط farzant در س., ۲۰۰۷-۰۲-۲۰ ۰۸:۵۵

پسر کوچکی که مادرش را از دست داده بود و در روستایی با پدر و زن پدرش زندگی می کرد، در خانه لب به غذا نمی زد. مردم روستا به خیال اینکه زن پدر او به او غذا نمی دهد، پیش ارباب رفتند و ماجرا را تعریف کردند. ارباب روستا هم که مردی مهربان بود، پسر بچه را به خانه ی خود برد و برای او غذا آورد. ولی او باز هم غذا نخورد و با گریه خواست به طویله ی گاوها برود. ارباب پسر بچه را دوباره به پدرش برگرداند. وقتی به خانه رسیدند، پسر بچه خود را به طویله ی گاوهای پدرش رساند و پیش گاوشان رفت و از شیر او خورد تا سیر شد. به این ترتیب آشکار شد که چرا غذا نمی خورد.Buy Kicks | Real Talk: adidas Stan Smith, Forever - Fotomagazin